نویسنده، مارتین لینگز، در خانواده ای پروتستان متولد شد. در بیست سالگی ایمانش را از دست داد و چند سال بعد، با ملاقات با پیروان شیخ احمد العلوی، عارفی الجزایری، به اسلام درآمد و از مریدان وی شد. نام خود را به ابوبکر سراج الدین تغییر داد و چندین کتاب در باب تصوف و ریشه های آن نوشت. از جمله این کتاب که به بیان زندگی، سلسله ی اساتید و نظریات شیخ احمد العلوی می پردازد.
اِبْنِ عَليوه، ابوالعباس احمد بن مصطفى بن محمد بن احمد مستغانمى، مشهور به شيخ علوي، صوفى، فقيه و شاعر الجزايري (1286-1353ق/1869-1934م).
ودر مستغانم الجزاير درخانوادهاي آبرومند اما فقير متولد شد (كحاله، 2/179؛ لينگز، .(48-49 در كودكى به مدرسه نرفت، اما قرائت قرآن را نزد پدر آموخت و قسمتى از آن را حفظ كرد.
به سبب سختى معيشت در روزگار نوجوانى به مشاغل مختلف روي آورد تا آنكه در كفشدوزي مهارت يافت و از اين راه گشايشى در زندگانى او حاصل شد.
پس از چند سال اين حرفه را ترك كرد و به تجارتپرداخت. در روزگارجوانى علاقة خاص بهحضور در حلقههاي ذكر و شركت در مجالس درس داشت و آشنايى با مشايخ صوفيه سبب شكفتن استعدادهاي او شد. وي ابتدا دست ارادت به يكى از مشايخ سلسلة عيسويه داد و به تدريج در پرداختن به كارهاي خارقالعادهاي چون خوردن آتش و گرفتن مار كه در ميان پيروان اين فرقه رواج داشت، مهارت يافت، اما پس از مدتى دريافت كه اين طريقه او را به قرب حق نمىرساند.
ز اين رو سرانجام از اينگونه اعمال كناره گرفت و به خواندن ورد و دعا و تلاوت قرآن اكتفا نمود، ولى هنوز گه گاه به مار گرفتن مىپرداخت، تا آنكه به خدمت شيخ محمد بوزيدي، قطب سلسلة در قاوي شاذلى رسيد.
در يكى از ملاقاتها شيخ به او توصيه كرد كه از گرفتن مارهاي كوچك خودداري كند و به گرفتن و رام كردن مار بزرگ نفس كه زهرش كشندهتر از هر مار ديگري است، بپردازد.
بن عليوه پس از مدت كوتاهى در جرگة مريدان شيخ محمد بوزيدي درآمد. شيخ موقتاً او را از حضور در مجلس درس كلام منع كرد و گفت بهتر آن است كه به جاي اين كار يك چند به تصفية باطن بپردازد و معناي توحيد را در درون خود بيابد، اما پس از مدتى مجاهدة نفسانى، شيخ او را به تحصيل علم رخصت داد و ترغيب كرد.
و مدت 15 سال در خدمت شيخ محمد بوزيدي بود و چون شيخ، بىآنكه جانشينى براي خود معين كند، درگذشت، اكثر مريدان شيخ در پى رؤياهايى كه ديدند، بر جانشينى ابن عليوه متفق شدند و او را در حالى كه عازم طرابلس بود، از سفر بازداشته، جايگزين شيخ كردند. اندكى بعد ابن عليوه عازم الجزيره شد و از آنجا به تونس رفت. در آنجا بود كه به طبع و نشر كتاب المِنَح القدوسية اقدام كرد.
سپس به طرابلس و از آنجا به استانبول رفت:
ورود او به استانبول در زمستان سال 1909-1910م مصادف با حوادث سياسى و آشوبهاي اجتماعى كشور عثمانى بود كه شيخ را به زودي مجبور به بازگشت به الجزاير كرد لينگز، (48-78).
بن عليوه در مستغانم به ارشاد مريدان و تأليف كتب و رسايلى در تصوف و ابراز و ترويج آراء خاص خود مشغول گرديد. در همين احوال خانقاههاي مختلف ناحيه و به ويژه خانقاههاي درقاوي به مخالفت با او برخاستند و در ،نتيجه شيخ پس از 5 سال بر آن شد كه خود را از خانقاه اصلى درقاوي كه در مراكش بود، جدا كند.
وي شعبة مستقلى را در طريقة شاذليه به وجود آورد و آن را طريقة "علوية درقاوية شاذليه" ناميد، و شايد شهرت او به شيخ علوي از همين جا باشد. يكى از انگيزههاي شيخ در اين كار وارد كردن خلوت نشينى در طريقة خود بود همو، (84).
در اين ايام وضع مالى شيخ نامطلوب بود و گاه از روي اضطرار مجبور به فروختن اثاث خانة خود مىشد، در حالى كه نمىخواست مريدانش از فقر او آگاه شوند همو، .(86 انتشار قصايد شيخ اعتراض عامه را نسبت به او موجب شد).
اولين رسالة او در دفاع از تصوف و در پاسخ به رسالة مرآة الاخطاء، نوشتة يكى از استادان مدرسة علوم دينى تونس بود همو، (87-88).
ابن عليوه در 1343ق/1922م به انتشار هفته نامهاي با عنوان لسانالدين پرداخت و در 1347ق به جاي آن هفته نامة ديگري به نام البلاغ الجزائري را انتشار داد. نشرية اخير تا مدتى پس از فوت شيخ نيز منتشر مىشد.
در اين نشريه بود كه شيخ در ردّ عقايد سلفيّه كه سخت با صوفيه عناد مىورزيدند، مقالاتى نوشت (همو، .(107-108 سرانجام شيخ پس از سالها كوشش در نشر آراء و اشاعة طريقة خود در زادگاه و در جمع مريدانش ديده از جهان فروبست زركلى، 1/258؛ لينگز)، .(31-32).
طريقة معنوي ابن عليوه طريقة درقاوي شاذلى بود كه توسط محمد ابن حبيب بوزيدي و محمد بن قدّور وكيلى و محمد بن عبدالقادر (ابويعزي مهاجى) به عربى بن احمد درقاوي، و مجموعاً با واسطة 22 تن از مشايخ به شيخ ابوالحسن شاذلى، و سرانجام از طريق جنيد بغدادي و معروف كرخى به على بن موسى الرضا (ع) و بنا به روايت ديگر از طريق حسن بصري به اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) متصل مىشد لينگز،.(232-233).
بن عليوه به تبعيت از ابن عربى و بسياري از صوفية مغرب گرايش به جنبة نظري و عرفان و تصوف داشت، ولى به عنوان مؤسس و قطب يك طريقة عرفانى با جنبههاي عملى تصوف نيز آشنا بود.
او نيز مانند مشايخ پيشين درقاوي شاذلى تأكيد فراوان بر رعايت شريعت داشت و پيروان وي قبل از خواندن كتاب المنح القدوسية مكلف به از بركردن كتاب المرشد المعين فى علمالدين ابن عاشر بودند تا از اين راه با دستورهاي اولية شرعى آگاه شوند همو،(176).
الف - چاپى:
1. المِنَح القدوسية فى شرح المرشد المعين بطريق الصوفية. اين كتاب در بيان معانى باطنى فرائض نوشته شده و حاوي واردات قلبى مؤلف دربارة كتاب الهى است و در حدود 1327ق به چاپ رسيده است (لينگز، 177 75, ,58 ؛ كحاله، 2/179)؛
2. مفتاح الشهود فى مظاهر الوجود. اين كتاب در علم هيأت نوشته شده و ارتباط ميان علم هيأت جديد و مابعدالطبيعه در آن مورد توجه قرار گرفته است. به گفتة مؤلف مطالب اين كتاب معارفى است كه از راه مكاشفه بر او آشكار شده است (لينگز، 230 ,59 -58 ؛ مجاهد، 3/93)؛
3. القول المقبول فيما تتوصل اليه العقول، دربارة رابطة اسلام و ايمان و احسان. اين كتاب در 1913م نوشته شده (لينگز، 230 )؛
4. الانموذج القريد المشير لخاص التوحيد فى معنى انطواء الكتب السماوية فى نقطة باء بسم الله الرحمان الرحيم. چنانكه از عنوان آن برمىآيد، اين كتاب در بيان اسرار حروف نوشته شده و موضوع آن بيان توحيد محض و اندراج همة كتب آسمانى در باء بسم الله است. تأليف كتاب در 1910م انجام گرفته و در 1926م در الجزاير چاپ شده است (لينگز، 230 -148 ؛ فولتون، 122 )؛
5. لباب العلم فى سورة النجم، تفسيري است بر سورة نجم كه در 1915م نوشته شده و در 1948م در مستغانم به طبع رسيده است (لينگز، 230 ؛ فولتون، همانجا؛ زركلى، 1/258)؛
6. دوحة الاسرار فى معنى الصلوة على النبى المختار، رسالهاي است كوتاه كه در 1917م نوشته شده و در الجزاير به چاپ رسيده است (لينگز، فولتون، همانجاها)؛
7. نورالاثمد فى سنّة وضع ليد على اليد فى الصلوة، رسالهاي است فقهى دربارة گذاشتن دست راست بر روي دست چپ به هنگام خواندن فاتحه در نماز براساس فقه مالكى. اين رساله در 1926م در الجزاير به چاپ رسيده است (لينگز، 231 ؛ فولتون، همانجا؛ كحاله، 2/179)؛
8. الرسالة العلوية، منظومهاي است مشتمل بر هزار بيت دربارة كلام و فرايض اسلامى و تصوف كه به تقليد از كتاب المرشد المعين ابن عاشر و به زبانى سادهتر سروده شده است (لينگز، همانجا).
9. القول المعروف فى الردّ على من انكر التصوف، در دفاع از تصوف و در پاسخ به كتاب المرآة لاظهار الدلالات عثمان بن مكى كه در 1948م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، كحاله، همانجاها؛ فولتون، 123 -122 )؛
10. مبادي التأييد فى بعض مايحتاج اليه المريد، رسالهاي است كه به زبانى ساده براي مبتديان طريقة علوي نوشته شده است. بخش اول آن كه دربارة اصول دين و طهارت است، در 1926م به پايان رسيد، ولى مؤلف آن را به اتمام نرساند. اين رساله در 1948م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، زركلى، همانجاها؛ فولتون، (122).
11. تفسير سورة والعصر، كه در 1933م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، همانجا؛ فولتون، 123 )؛
12. اللّه: القول المعتمد فى مشروعية الذكر بالاسم المفرد. اين كتاب در 1927م نوشته شده و در 1931م چاپ شده است (لينگز، همانجا)؛
13. رسالة الناصر معروف فى الذب عن مجدالتصوف. مطالب اين رساله مجموعة دفاعيات ابن عليوه از تصوف در برابر سلفيّه است. كه در نشرية البلاغ الجزائري چاپ شده و در 1931م به صورت رسالهاي مستقل در دمشق به چاپ رسيد (لينگز، 230 ؛ مجاهد، 3/94)؛
14. ديوان. اين كتاب نخستين بار در 1921م به چاپ رسيد (لينگز، زركلى، همانجاها). كحاله (همانجا) از كتابى به نام ديوان شعر على الطريقة الصوفية ياد مىكند كه ظاهراً بايد همين كتاب باشد؛
15. الفية در فقه مالكى (كحاله، همانجا)؛
16. الابحاث العلوية فى الفلسفة الاسلامية (زركلى، همانجا)؛
17. الشهائد و الفتاوي فيما صح لدي العلماء من امر الشيخ العلاوي. اين كتاب مشتمل بر نامههاي ابن عليوه است كه به توسط ابن عبدالباري جمعآوري شده و در 1925م در تونس به چاپ رسيده است (فولتون، .(121
ب - خطى:
1. تفسير القرآن. ابن عليوه در اين كتاب به تفسير سورة حمد و 40 آيه از سورة بقره پرداخته و سپس احتمالاً به سبب بيم از مطالب نامأنوس و غريبى كه اظهار كرده بود، آن را ناتمام رها كرده است. نسخة خطى اين كتاب در زاوية مستغانم موجود است (لينگز، 230 ,58 )؛
2. المواد الغيثية لناشىء عن الحكم الغوثية، كه تعليقهاي است بر سخنان شعيب ابومدين و احتمالاً در حدود 1910م نوشته شده است. بخشى از اين كتاب در 1942م به چاپ رسيده است (لينگز، .(230
مآخذ:
زركلى، الاعلام؛ كحاله، عمر رضا، معجمالمؤلفين، بيروت، 1376ق/ 1957م؛ مجاهد، زكى محمد، الاعلام الشرقية، قاهره، مطبعة الحجازي؛
نيز:
حسين لاشىء
تايپ مجدد
اِبْنِ عَليوه، ابوالعباس احمد بن مصطفى بن محمد بن احمد مستغانمى، مشهور به شيخ علوي، صوفى، فقيه و شاعر الجزايري (1286-1353ق/1869-1934م).
ودر مستغانم الجزاير درخانوادهاي آبرومند اما فقير متولد شد (كحاله، 2/179؛ لينگز، .(48-49 در كودكى به مدرسه نرفت، اما قرائت قرآن را نزد پدر آموخت و قسمتى از آن را حفظ كرد.
به سبب سختى معيشت در روزگار نوجوانى به مشاغل مختلف روي آورد تا آنكه در كفشدوزي مهارت يافت و از اين راه گشايشى در زندگانى او حاصل شد.
پس از چند سال اين حرفه را ترك كرد و به تجارتپرداخت. در روزگارجوانى علاقة خاص بهحضور در حلقههاي ذكر و شركت در مجالس درس داشت و آشنايى با مشايخ صوفيه سبب شكفتن استعدادهاي او شد. وي ابتدا دست ارادت به يكى از مشايخ سلسلة عيسويه داد و به تدريج در پرداختن به كارهاي خارقالعادهاي چون خوردن آتش و گرفتن مار كه در ميان پيروان اين فرقه رواج داشت، مهارت يافت، اما پس از مدتى دريافت كه اين طريقه او را به قرب حق نمىرساند.
ز اين رو سرانجام از اينگونه اعمال كناره گرفت و به خواندن ورد و دعا و تلاوت قرآن اكتفا نمود، ولى هنوز گه گاه به مار گرفتن مىپرداخت، تا آنكه به خدمت شيخ محمد بوزيدي، قطب سلسلة در قاوي شاذلى رسيد.
در يكى از ملاقاتها شيخ به او توصيه كرد كه از گرفتن مارهاي كوچك خودداري كند و به گرفتن و رام كردن مار بزرگ نفس كه زهرش كشندهتر از هر مار ديگري است، بپردازد.
بن عليوه پس از مدت كوتاهى در جرگة مريدان شيخ محمد بوزيدي درآمد. شيخ موقتاً او را از حضور در مجلس درس كلام منع كرد و گفت بهتر آن است كه به جاي اين كار يك چند به تصفية باطن بپردازد و معناي توحيد را در درون خود بيابد، اما پس از مدتى مجاهدة نفسانى، شيخ او را به تحصيل علم رخصت داد و ترغيب كرد.
و مدت 15 سال در خدمت شيخ محمد بوزيدي بود و چون شيخ، بىآنكه جانشينى براي خود معين كند، درگذشت، اكثر مريدان شيخ در پى رؤياهايى كه ديدند، بر جانشينى ابن عليوه متفق شدند و او را در حالى كه عازم طرابلس بود، از سفر بازداشته، جايگزين شيخ كردند. اندكى بعد ابن عليوه عازم الجزيره شد و از آنجا به تونس رفت. در آنجا بود كه به طبع و نشر كتاب المِنَح القدوسية اقدام كرد.
سپس به طرابلس و از آنجا به استانبول رفت:
ورود او به استانبول در زمستان سال 1909-1910م مصادف با حوادث سياسى و آشوبهاي اجتماعى كشور عثمانى بود كه شيخ را به زودي مجبور به بازگشت به الجزاير كرد لينگز، (48-78).
بن عليوه در مستغانم به ارشاد مريدان و تأليف كتب و رسايلى در تصوف و ابراز و ترويج آراء خاص خود مشغول گرديد. در همين احوال خانقاههاي مختلف ناحيه و به ويژه خانقاههاي درقاوي به مخالفت با او برخاستند و در ،نتيجه شيخ پس از 5 سال بر آن شد كه خود را از خانقاه اصلى درقاوي كه در مراكش بود، جدا كند.
وي شعبة مستقلى را در طريقة شاذليه به وجود آورد و آن را طريقة "علوية درقاوية شاذليه" ناميد، و شايد شهرت او به شيخ علوي از همين جا باشد. يكى از انگيزههاي شيخ در اين كار وارد كردن خلوت نشينى در طريقة خود بود همو، (84).
در اين ايام وضع مالى شيخ نامطلوب بود و گاه از روي اضطرار مجبور به فروختن اثاث خانة خود مىشد، در حالى كه نمىخواست مريدانش از فقر او آگاه شوند همو، .(86 انتشار قصايد شيخ اعتراض عامه را نسبت به او موجب شد).
اولين رسالة او در دفاع از تصوف و در پاسخ به رسالة مرآة الاخطاء، نوشتة يكى از استادان مدرسة علوم دينى تونس بود همو، (87-88).
ابن عليوه در 1343ق/1922م به انتشار هفته نامهاي با عنوان لسانالدين پرداخت و در 1347ق به جاي آن هفته نامة ديگري به نام البلاغ الجزائري را انتشار داد. نشرية اخير تا مدتى پس از فوت شيخ نيز منتشر مىشد.
در اين نشريه بود كه شيخ در ردّ عقايد سلفيّه كه سخت با صوفيه عناد مىورزيدند، مقالاتى نوشت (همو، .(107-108 سرانجام شيخ پس از سالها كوشش در نشر آراء و اشاعة طريقة خود در زادگاه و در جمع مريدانش ديده از جهان فروبست زركلى، 1/258؛ لينگز)، .(31-32).
طريقة معنوي ابن عليوه طريقة درقاوي شاذلى بود كه توسط محمد ابن حبيب بوزيدي و محمد بن قدّور وكيلى و محمد بن عبدالقادر (ابويعزي مهاجى) به عربى بن احمد درقاوي، و مجموعاً با واسطة 22 تن از مشايخ به شيخ ابوالحسن شاذلى، و سرانجام از طريق جنيد بغدادي و معروف كرخى به على بن موسى الرضا (ع) و بنا به روايت ديگر از طريق حسن بصري به اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) متصل مىشد لينگز،.(232-233).
بن عليوه به تبعيت از ابن عربى و بسياري از صوفية مغرب گرايش به جنبة نظري و عرفان و تصوف داشت، ولى به عنوان مؤسس و قطب يك طريقة عرفانى با جنبههاي عملى تصوف نيز آشنا بود.
او نيز مانند مشايخ پيشين درقاوي شاذلى تأكيد فراوان بر رعايت شريعت داشت و پيروان وي قبل از خواندن كتاب المنح القدوسية مكلف به از بركردن كتاب المرشد المعين فى علمالدين ابن عاشر بودند تا از اين راه با دستورهاي اولية شرعى آگاه شوند همو،(176).
الف - چاپى:
1. المِنَح القدوسية فى شرح المرشد المعين بطريق الصوفية. اين كتاب در بيان معانى باطنى فرائض نوشته شده و حاوي واردات قلبى مؤلف دربارة كتاب الهى است و در حدود 1327ق به چاپ رسيده است (لينگز، 177 75, ,58 ؛ كحاله، 2/179)؛
2. مفتاح الشهود فى مظاهر الوجود. اين كتاب در علم هيأت نوشته شده و ارتباط ميان علم هيأت جديد و مابعدالطبيعه در آن مورد توجه قرار گرفته است. به گفتة مؤلف مطالب اين كتاب معارفى است كه از راه مكاشفه بر او آشكار شده است (لينگز، 230 ,59 -58 ؛ مجاهد، 3/93)؛
3. القول المقبول فيما تتوصل اليه العقول، دربارة رابطة اسلام و ايمان و احسان. اين كتاب در 1913م نوشته شده (لينگز، 230 )؛
4. الانموذج القريد المشير لخاص التوحيد فى معنى انطواء الكتب السماوية فى نقطة باء بسم الله الرحمان الرحيم. چنانكه از عنوان آن برمىآيد، اين كتاب در بيان اسرار حروف نوشته شده و موضوع آن بيان توحيد محض و اندراج همة كتب آسمانى در باء بسم الله است. تأليف كتاب در 1910م انجام گرفته و در 1926م در الجزاير چاپ شده است (لينگز، 230 -148 ؛ فولتون، 122 )؛
5. لباب العلم فى سورة النجم، تفسيري است بر سورة نجم كه در 1915م نوشته شده و در 1948م در مستغانم به طبع رسيده است (لينگز، 230 ؛ فولتون، همانجا؛ زركلى، 1/258)؛
6. دوحة الاسرار فى معنى الصلوة على النبى المختار، رسالهاي است كوتاه كه در 1917م نوشته شده و در الجزاير به چاپ رسيده است (لينگز، فولتون، همانجاها)؛
7. نورالاثمد فى سنّة وضع ليد على اليد فى الصلوة، رسالهاي است فقهى دربارة گذاشتن دست راست بر روي دست چپ به هنگام خواندن فاتحه در نماز براساس فقه مالكى. اين رساله در 1926م در الجزاير به چاپ رسيده است (لينگز، 231 ؛ فولتون، همانجا؛ كحاله، 2/179)؛
8. الرسالة العلوية، منظومهاي است مشتمل بر هزار بيت دربارة كلام و فرايض اسلامى و تصوف كه به تقليد از كتاب المرشد المعين ابن عاشر و به زبانى سادهتر سروده شده است (لينگز، همانجا).
9. القول المعروف فى الردّ على من انكر التصوف، در دفاع از تصوف و در پاسخ به كتاب المرآة لاظهار الدلالات عثمان بن مكى كه در 1948م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، كحاله، همانجاها؛ فولتون، 123 -122 )؛
10. مبادي التأييد فى بعض مايحتاج اليه المريد، رسالهاي است كه به زبانى ساده براي مبتديان طريقة علوي نوشته شده است. بخش اول آن كه دربارة اصول دين و طهارت است، در 1926م به پايان رسيد، ولى مؤلف آن را به اتمام نرساند. اين رساله در 1948م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، زركلى، همانجاها؛ فولتون، (122).
11. تفسير سورة والعصر، كه در 1933م در مستغانم به چاپ رسيده است (لينگز، همانجا؛ فولتون، 123 )؛
12. اللّه: القول المعتمد فى مشروعية الذكر بالاسم المفرد. اين كتاب در 1927م نوشته شده و در 1931م چاپ شده است (لينگز، همانجا)؛
13. رسالة الناصر معروف فى الذب عن مجدالتصوف. مطالب اين رساله مجموعة دفاعيات ابن عليوه از تصوف در برابر سلفيّه است. كه در نشرية البلاغ الجزائري چاپ شده و در 1931م به صورت رسالهاي مستقل در دمشق به چاپ رسيد (لينگز، 230 ؛ مجاهد، 3/94)؛
14. ديوان. اين كتاب نخستين بار در 1921م به چاپ رسيد (لينگز، زركلى، همانجاها). كحاله (همانجا) از كتابى به نام ديوان شعر على الطريقة الصوفية ياد مىكند كه ظاهراً بايد همين كتاب باشد؛
15. الفية در فقه مالكى (كحاله، همانجا)؛
16. الابحاث العلوية فى الفلسفة الاسلامية (زركلى، همانجا)؛
17. الشهائد و الفتاوي فيما صح لدي العلماء من امر الشيخ العلاوي. اين كتاب مشتمل بر نامههاي ابن عليوه است كه به توسط ابن عبدالباري جمعآوري شده و در 1925م در تونس به چاپ رسيده است (فولتون، .(121
ب - خطى:
1. تفسير القرآن. ابن عليوه در اين كتاب به تفسير سورة حمد و 40 آيه از سورة بقره پرداخته و سپس احتمالاً به سبب بيم از مطالب نامأنوس و غريبى كه اظهار كرده بود، آن را ناتمام رها كرده است. نسخة خطى اين كتاب در زاوية مستغانم موجود است (لينگز، 230 ,58 )؛
2. المواد الغيثية لناشىء عن الحكم الغوثية، كه تعليقهاي است بر سخنان شعيب ابومدين و احتمالاً در حدود 1910م نوشته شده است. بخشى از اين كتاب در 1942م به چاپ رسيده است (لينگز، .(230
مآخذ:
زركلى، الاعلام؛ كحاله، عمر رضا، معجمالمؤلفين، بيروت، 1376ق/ 1957م؛ مجاهد، زكى محمد، الاعلام الشرقية، قاهره، مطبعة الحجازي؛
نيز:
Alexander and Martin Lings, Second Supplementary Catalogue of Arabic Printed Books in the British Museum, London, 1959; Lings, Martin, A Sufi Saint of the Twentieth Century, London, 1971
حسين لاشىء
تايپ مجدد
تعليقات
إرسال تعليق